امشب پشت صدای محکم و حتی خندیدن این مرد، ترس شدید و عمیقی بود که به سادگی حسش کردم. اون فکر میکنه من بعد از اینهمه پافشاری، از اون میخوام یکسری چیزها رو بپذیره و مواردی رو هم در خودش تغییر بده که نمیتونه. واقعا معتقده که نمیتونه و حتی از اینکه امتحان کنه و شکست بخوره، وحشت داره. پس اجتناب و فرار، آسون ترین راهه و اون الان کاملا آمادگی این رو داره که این رابطه رو تمومش کنه. حتی میخواد بگه که تو فلان ویژگی رو در من نپذیرفتی و توپ رو میندازه توی زمین من. من اما سعی دارم باهاش بازی نکنم و برای اولین بار برای جدا شدن و خداحافظی پیشقدم نباشم و فقط با همین تصمیمم، شاید بتونم کمی از فشار روانیش کم کنم، اون رو از این بازی روانی بیرون بکشم و دوباره اون مرد صبور و بالغی که میشناختم رو ملاقات کنم.
فکر میکنم این بهترین کاریه که میتونم برامون انجام بدم.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳ ساعت 0:15 توسط صنوبر